نبرد انسان و شيطان.◄ خواندنی ►
نبرد انسان و شيطان
خدا دوست داشت كه انسان محبت و عشق را از او طلب كند. خدا عشق و محبت را به انسان داد. انسان پاك بود اما... شيطان او را وسوسه كرد تا از درخت ممنوعه بخورد.انسان عشق را به شيطان داد. و در عوض آن سيبي را گرفت. سيبي كه نبايد از آن مي خورد. تنبيه انسان اين بود. خداوند او را به دنيا فرستاد. انسان از آن روز به بعد سعي كرد تا عشق و محبت را از خدا بگيرد. انسان هنوز هم در تلاش است و سعي مي كند تا عشق را از شيطان بگيرد.
او سعي مي كند اما شيطان نمي گذارد نبرد انسان و شيطان بر سر عشق خداست.
اين است نبرد انسان و شيطان
فكري در ذهنم بود و دست از سرم برنمي داشت. فكر مي كردم خداوند مرا دوست ندارد.
چترم را برداشتم و به زير باران رفتم. خدا چترم را از من گرفت. به خدا گفتم: خدايا دوست داري زير باران به اين تندي خيس شوم؟ خدا گفت: نه دلم نمي خواهد اما اين به صلاح توست.
خدا مسيلي را در ذهنم جاري كرد و جمله خداوند مرا دوست ندارد را از من گرفت.
و اين جمله را در ذهنم جاي داد:
خداوند تمام بندگانش را دوست دارد!
منبع : جوان امروز